سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنیای اطلاعات علمی
غایت دانش، عمل نیکوست . [امام علی علیه السلام]

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

دوشنبه 87 بهمن 21  4:53 عصر

شیخ بهایی













شیخ بهاء الدین ،
محمدبن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی دانشمند بنام دوره صفویه است. اصل
وی از جبل عامل شام بود. بهاء الدین محمد ده ساله بود که پدرش عزالدین
حسین عاملی از بزرگان علمای شام بسوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین
رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنی گزیدند و
بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول گردید. مرگ این
عارف بزرگ و دانشمند را به سال 1030 و یا 1031 هجری در پایان هشتاد و
هفتمین سال حیاتش ذکر کرده اند.وی در شهر اصفهان روی در نقاب خاک کشید و
مریدان پیکر او را با شکوهی که شایسته شان او بود ، به مشهد بردند و در
جوار حرم هشتمین امام شیعیان به خاک سپردند. شیخ بهایی مردی بود که از
تظاهر و فخر فروشی نفرت داشت و این خود انگیزه ای برای اشتهار خالص شیخ
بود.شیخ بهایی به تایید و تصدیق اکثر محققین و مستشرقین ، نادر روزگار و
یکی از مردان یگانه دانش و ادب ایران بود که پرورش یافته فرهنگ آن عصر این
مرز و بوم و از بهترین نمایندگان معارف ایران در قرن دهم و یازدهم هجری
قمری بوده است. شیخ بهایی شاگردانی تربیت نموده که به نوبه خود از
بزرگترین مفاخر علم و ادب ایران بوده اند، مانند فیلسوف و حکیم الهی
ملاصدرای شیرازی و ملاحسن حنیفی کاشانی وعده یی دیگر که در فلسفه و حکمت
الهی و فقه و اصول و ریاضی و نجوم سرآمد بوده و ستارگان درخشانی در آسمان
علم و ادب ایران گردیدند که نه تنها ایران ،بلکه عالم اسلام به وجود آنان
افتخار می کند. از کتب و آثار بزرگ علمی و ادبی شیخ بهایی علاوه بر غزلیات
و رباعیات دارای دو مثنوی بوده که یکی به نام مثنوی "نان و حلوا" و دیگری
"شیر و شکر" می باشد و آثار علمی او عبارتند از "جامع عباسی، کشکول،
بحرالحساب و مفتاح الفلاح والاربعین و شرع القلاف، اسرارالبلاغه
والوجیزه". سایر تالیفات شیخ بهایی که بالغ بر هشتاد و هشت کتاب و رساله
می شود همواره کتب مورد نیاز طالبان علم و ادب بوده است. مقبره عالم بزرگ
شیعى عصر صفوى، بهاء الدین محمد عامِلى معروف به شیخ بهایى، تشکیل رواقى
مستقل را در مجموعه حرم حضرت رضا علیه السلام داده است. شیخ بهایى در سال
953 هجرى در بَعلبک لبنان ولادت یافته و در سن هفت سالگى به همراه پدر
خویش به ایران هجرت کرده است. او عمده عمر فعّالش را در زمان سلطنت شاه
عباس اول صفوى ( 996 ـ 1035 ق ) در ایران، خصوصاً شهر اصفهان، سپرى کرده
است. شیخ در سال 1010 قمرى که شاه عباس فاصله اصفهان تا مشهد را پیاده
پیموده او را همراهى کرد. چون وى زمانى در مشهد به تدریس اشتغال داشته پس
از آن که در آخر سال 1030 هجرى در اصفهان در گذشته جسدش به مشهد منتقل و
در جوار مَدرَسِ پیشینش مدفون شده است. مَدرَس شیخ و مقبره وى در گوشه
جنوب غربى صحن نو ( آزادى ) و شرق حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام واقع
است. بناى فعلى مقبره در سالهاى 4 ـ 1323 خورشیدى احداث شده و شرح حال
نسبتاً مفصل شیخ بر روى سنگ قبر نفیس وى و هم دیوارهاى مقبره او تحریر و
حک شده است. ابعاد مقبره شیخ بهایى 10 در 30/10 متر و دیوارهاى آن آیینه
کارى است. درِ مقبره هم از چوب گردوى منبّت کارى شده ارزشمندى است که
همزمان با احداث بناى جدید ساخته شده است

 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

دوشنبه 87 بهمن 21  4:51 عصر

خواجه عبدالله انصاری













ابو اسماعیل عبدالله پسر
ابومنصور محمد انصاری هروی غروب روز جمعه دوم شعبان 396 هـ.ق در کهندز
هرات از مادری که اهل بلخ بود تولد یافت. خانواده‏اش نسب به ابوایوب خالد
بن یزید انصاری (وفات: 5 هـ.ق) صحابی معروف می‏رسانید. این ابوایوب همان
کسی است که رسو ل اکرم (ص) هنگام هجرت از مکه به مدینه در خانه‏آش فرود
آمد و به همین مناسبت میزبان خوشبخت را صاحب رحل خواندند.


عبدالله
که فرزند محبوب خانواده بود، از همان سالهای کودکی از استادان فن، علم
حدیث و تفسیر آموخت. از جمله استادانش یحیی بن عمار شیبانی را نام
برده‏اند که از شیراز به هرات آمده و به تعلیم و تدریس مشغول بود و سعی
داشت که سنت عرفا را با شریعت تطبیق دهد و این راه و روش در مشرب شاگردش
نیز اثری پایدار به جا گذاشت. بنا بر مشهور در همان سنین، به یمن حافظه
قوی جلب نظر کرد و در کسب مقدمات و حفظ قرآن و اشعار عربی امتیازی یافت.


هر
چند استادانش شافعی مذهب بودند دیری نگذشت که مذهب حنبلی اختیار کرد. به
سال 417 هـ.ق در 21 سالگی برای تکمیل تحصیلات به نیشابور رفت. سپس به طوس
و بسطام سفر کرد و به سماع و ضبط حدیث همت گماشت. در سال 423 هـ.ق عازم
سفر حج شد و بر سر راه مکه در بغداد توقف کرد تا مجلس درس ابومحمد خلال
بغدادی (وفات: 439 هـ .ق) را درک کند. در بازگشت از سفر حج به زیارت
ابوالحسن خرقانی (وفات: 425 هـ.ق) صوفی نامور نایل شد. این ملاقات در وی
سخت مؤثر افتاد و ذوق عرفانی او را که به برکت تلقین پدر در وجودش جوانه
زده بود به بار آورد. از دیگر مشایخ صوفیه عصر خود مانند شیخ ابوسعید
ابوخیر نیز درک فیض کرد.


سرانجام به
زادگاه خود بازگشت و در آنجا مقیم شد و تعلیم مریدان مشغول گردید. در
روزگاری که امام الحرمین، فقیه شافعی مشهور، در نظامیه نیشابور فقه شافعی
و کلام اشعری درس می‏داد با علم کلام مخالفت ورزید و درذم آن، کتاب نوشت.
به همین سبب چند بار تهدید به قتل شد و حتی به فرمان خواجه نظام الملک از
آن شهر تبعید گردید. وزیر پرکفایت سلجوقیان هرچند به پاس تقوا و دانش
پیرهرات، حفظ حرمت وی می‏کرد و او را از تعرض معاندان مصون می‏داشت، اجازه
نمی‏داد بر اثر وجود وی در شهر آتش فتنه برانگیخته شود.


خواجه
عبدالله که شیخ الاسلام لقب گرفته و مریدان بسیاری در هرات به هم زده بود
در پایان عمر نابینا گردید. وی صبح روز جمعه 22 ذی الحجه سال 481 هـ.ق به
سن 85 سالگی در گذشت و در گازرگاه (ده کیلومتری هرات) به خاک سپرده شد.
آرامگاهش در همان محل برجاست.


مشرب فکری

در
قرن چهارم و پنجم هجری، خراسان کانون علم و تصوف اسلامی بود و شیوخ صوفی
از بلاد عراق عرب و ماوراءالنهر به شهرهای پررونق آن روی می‏آوردند و از
کتابخانه‏های مهم آنها که از کتابهای علمی و عرفانی پر بود استفاده
می‏کردند. در این مکتب، صوفیان بزرگی چون ابونصر سراج (وفات: 378 هـ.ق)
نویسنده کتاب اللمع فی التصوف، ابوبکر محمد کلاباذی (وفات:380 هـ.ق) صاحب
کتاب التعرف، ابوعبدالرحمن سلمی (325 ـ 412 هـ.ق) مؤلف طبقات الصوفیه، و
امام ابوالقاسم قشیری (376 ـ465 هـ.ق) مؤلف رساله القشریه درخشنده بودند و
هر یک به سهم خود گنجینه عرفان اسلامی را غنی تر ساخته بودند. اساس مکتب
تصوف خراسان که شهر پررونق و جو علمی نیشابور کانون مهم آن شده بود، جمع
شریعت و طریقت و مبارزه با انحراف و بدعت بود؛ حتی ابونصرسراج و شاگردش
سلمی و شاگرد او قشیری مدرسه‏های خاصی به همین منظور در آن شهر بنیاد
نهاده بودند. این مکتب به ویژه بر نقل اقوال مشایخ تکیه داشت. خواجه
عبدالله انصاری در همین مکتب پرورش یافته و به مبادی و اصول آن وفادار
مانده بود.
خدمت مهم پیرهرات به مکتب عرفانی
خراسان این شد که منازل طریقت و مقامات سلوک عرفانی را مدون ساخت و در
درجه بندی مقامات ترتیب تازه‏ای آورد و در این ترتیب بر کیفیات باطنی و
اشراقی انحصار نکرد بلکه اخلاق و آداب زندگی متعارف را نیز دخالت داد تا
هر فرد صوفی، در عین حفظ پیوند با زندگی، سیر معنوی داشته باشد و طریقت را
با شریعت همراه سازد

 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

دوشنبه 87 بهمن 21  4:42 عصر

آرامگاه رودکی   در تاجیکستان


 
غزل رودکی وار، نیکو بود
غزلهای من رودکی وار نیست
اگر چه بپیچم به باریک و هم
بدین پرده اندر مرا راه نیست
"عنصری"


زندگینامه
رودکی، ‌ابوعبدالله جعفر فرزند محمد فرزند حکیم فرزند عبدالرحمان فرزند آدم.
از کودکی و چگونگی تحصیل او آگاهی چندانی به دست نیست. در 8 سالگی قرآن آموخت و آن را از بر کرد و از همان هنگام به شاعری پرداخت.
َ
برخی
می گویند در مدرسه های سمرقند درس خوانده است. آنچه آشکار است، وی شاعری
دانش آموخته بود و تسلط او بر واژگان فارسی چندان است که هر فرهنگ نامه ای
از شعر او گواه می آورد.

رودکی از روزگار جوانی آوازی خوش داشت، در موسیقی و نوازندگی چیره دست
و پر آوازه بود. وی نزد ابوالعنک بختیاری موسیقی آموخت و همواره مورد
ستایش او بود، آن چنان که استاد در روزگار کهنسالی چنگ خود را به رودکی
بخشید. رودکی در همان دوره شعر نیز می سرود. شعر و موسیقی در سده های
چهارم و پنجم همچون روزگار پیش از اسلام به هم پیوسته بودند و شعر به
همراه موسیقی خوانده می شد. شاعران بزرگ آنانی بودند که موسیقی نیز می
دانستند.

از هم عصران رودکی ،منجیک ترمذی (نیمه دوم سده چهارم) و پس از او فرخی
(429 ق) استاد موسیقی زمانه خویش بودند. شاعران، معمولاً قصیده هایشان را
با ساز و در یکی از پرده های موسیقی می خواندند. هرکس که صدایی خوش نداشت
یا موسیقی نمی دانست، از راوی می خواست تا شعرش را در حضور ممدوح بخواند.
رودکی، شعرش را با ساز می خواند .

رفته رفته آوازه رودکی به دربار سامانیانرسید و نصربن احمد سامانی (301
ـ 331 ق) او را به دربارفرا خواند. برخی بر این گمانند که او پیش از نصربن
احمد به دربار سامانیان رفته بود، در آنجا بزرگترین شاعر دربار سامانی شد.
در آن روزگار در محیط ادبی، علمی، اقتصادی و اجتماعی فرارود، آن چنان
تحولی شگرف روی داده بود که دانش پژوهان، آن دوره را دوران نوزایی (رسانس)
ایرانی می نامند.

بر بستر چنین زمینه مناسب اقتصادی، اجتماعی و برپایه دانش دوستی برخی
از پادشاهان سامانی، همچنین با تلاش و خردمندی وزیرانی دانشمند و کاردان
چون ابوالفضل بلعمی (330 ق) و ابوعلی محمد جیهانی (333 ق)، بخارا به صورت
مرکز بزرگ علمی، ادبی و فرهنگی درآمد.

دربار سامانیان، محیط گرم بحث و برخورد اندیشه شد و شاعران و فرهنگمداران از راههای دور و نزدیک به آنجا روی می آوردند.
بهترین
آثار علمی، ادبی و تاریخی مانند شاهنامه منصوری، شاهنامه ابوالمؤید بلخی
(سده چهارم هجری)، عجایب البلدان، حدود العالم من المشرق الی المغرب در
جغرافیا، ترجمه تفسیر طبری که چند تن از دانشمندان فراهم کرده اند، ترجمه
تاریخ طبری از ابوعلی بلعمی، آثار ابوریحان بیرونی (440 ق) وابوعلی سینا
(428 ق) در روزگار سامانیان پدید آمدند. دانشمندان برجسته ای مانند محمد
زکریای رازی (313 ق) ابونصر فارابی (339)، ابوریحان بیرونی، ابوعلی سینا و
بسیاری از شاعران بزرگ مانند فردوسی (410/416 ق) در این روزگار یا متأثر
از آن برآمده اند.

بزرگترین کتابخانه در آن دوران در بخارا بود که ابوعلی سینا آن را دید
و گفت که نظیر آن را هرگز ندیده است. تأثیر این تحول، نه تنها در آن دوره
که در دوران پس از آن نیز پیدا است. رودکی فرزند چنین روزگاری است. وی در
دربار سامانی نفوذی فراوان یافت و به ثروتی افزون دست یافت. نفوذ شعر و
موسیقی او در دربار نصربن احمد چندان بود که داستان بازگشت پادشاه از هرات
به بخارا، به خوبی بیانگر آن است.
هنگامی که نصربن احمد سامانی به
هرات رفته، دیرگاهی در آن دیار مانده بود، هیچ کس را یارای آن نبود تا از
پادشاه بخواهد که بخارا بازگردد؛ درباریان از رودکی خواستند تا او این
وظیفه دشوار را بپذیرد.رودکی شعر پر آوازه « بوی جوی مولیان آید همی ـ یاد
یار مهربان آید همی » را سروده است.
درباریان و شاعران، همه او را
گرامی می داشتند و بزرگانی چون ابوالفضل بلعمی و ابوطیب مصعبی صاحب دیوان
رسالت، شاعر و فیلسوف. شهید بلخی (325 ق) و ابوالحسن مرادی شاعر با او
دوستی و نزدیکی داشتند.

گویند که وی از آغاز نابینا بود، اما با بررسی پروفسور گراسیموف (1970
م) بر جمجمه و استخوانهای وی آشکار گردید که در دوران پیری با فلز گداخته
ای چشم او را کور کرده اند، برخی استخوانهایش شکسته بود و در بیش از 80
سالگی درگذشت.

رودکی گذشته از نصربن احمد سامانی کسان دیگری مانند امیر جعفر بانویه
از امیران سیستان، ابوطیب مصعبی، خاندان بلعمی، عدنانی، مرادی، ابوالحسن
کسایی، عماره مروزی و ماکان کاکی را نیز مدح کرده است.
از آثار او بر می آید که به مذهب اسماعیلی گرایش داشته است؛ شاید یکی از علتهای کور شدن او در روزگار پیری، همین باشد.

با توجه به مقاله کریمسکی، هیچ بعید به نظر نمی رسد که پس از خلع امیر
قرمطی، رودکی را نیز به سبب هواداری از قرمطیان و بی اعتنایی به مذهب رایج
زمان کور کرده باشند.

آنچه مسلم است زندگی صاحبقران ملک سخن ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی
سمرقندی در هاله ای از رمز و راز پوشیده شده است و با اینکه بیش از هزار و
صد سال از مرگ او می گذرد، هنوز معماهای زندگی او حل نشده و پرده ای ابهام
بر روی زندگی پدر شعر فارسی سایه گسترده است.

رودکی در پیری با بی اعتنایی دربار روبرو شد و به زادگاهش بازگشت؛
شعرهای دوران پیری او، سرشار از شکوه روزگار، حسرت از گذشته و بیان ناداری
است. رودکی از شاعران بزرگ سبک خراسانی است. شعرهای اندکی از او به یادگار
مانده، که بیشتر به صورت بیتهایی پراکنده از قطعه های گوناگون است.


سیری در آثار
کامل ترین مجموعه عروض فارسی، نخستین بار در
شعرهای رودکی پیدا شد و در همین شعرهای باقی مانده، 35 وزن گوناگون دیده
می شود. این شعرها دارای گشادگی زبان و توانایی بیان است. زبان او، گاه از
سادگی و روانی به زبان گفتار می ماند.
جمله های کوتاه، فعلهای ساده،
تکرار فعلها و برخی از اجزای جمله مانند زبان محاوره در شعر او پیداست.
وجه غالب صور خیال در شعر او، تشبیه است.

تخیل او نیرومند است. پیچیدگی در شعر او راه ندارد و شادی گرایی و روح
افزایی، خردگرایی، دانش دوستی، بی اعتبار دانستن جهان، لذت جویی و به
خوشبختی اندیشیدن در شعرهای او موج می زند.

وی نماینده کامل شعر دوره سامانی و اسلوب شاعری سده چهارم است.
تصویرهایش زنده و طبیعت در شعر او جاندار است. پیدایش و مطرح کردن رباعی
را به او نسبت می دهند. رباعی در بنیاد، همان ترانه هایی بود که خنیاگران
می خوانده اند و به پهلویات مشهور بوده است؛ رودکی به اقتضای آوازه خوانی
به این نوع شعر بیشتر گرایش داشته، شاید نخستین شاعری باشد که بیش از سایر
گویندگان روزگارش در ساختن آهنگها از آن سود برده باشد. از بیتها، قطعه
ها، قصیده ها و غزلهای اندکی که از رودکی به یادگار مانده، می توان به
نیکی دریافت که او در همه فنون شعر استاد بوده است.
معرفی آثار
تعداد
شعرهای رودکی را از صدهزار تا یک میلیون بیت دانسته اند؛ آنچه اکنون
مانده، بیش از 1000 بیت نیست که مجموعه ای از قصیده، مثنوی،قطعه و رباعی
را در بر می گیرد. از دیگر آثارش منظومه کلیله و دمنه است که محمد بلعمی
آن را از عربی به فارسی برگرداند و رودکی به خواسته امیرنصر و ابوالفضل
بلعمی آن را به نظم فارسی در آورده است (به باور فردوسی در شاهنامه، رودکی
به هنگام نظم کلیله و دمنه کور بوده است.)

این منظومه مجموعه ای از افسانه ها و حکایتهای هندی از زبان حیوانات
فابل است که تنها 129 بیت آن باقی مانده است و در بحر رمل مسدس مقصور سرود
شده است؛ مثنویهای دیگری در بحرهای متقارب، خفیف، هزج مسدس و سریع به
رودکی نسبت می دهند که بیتهایی پراکنده از آنها به یادگار مانده است.
گذشته از آن شعرهایی دیگر از وی در موضوعهای گوناگون مدحی، غنایی، هجو،
وعظ، هزل ، رثاء و چکامه، در دست است.

عوفی درباره او می گوید: " که چنان ذکی و تیز فهم بود که در هشت سالگی
قرآن تمامت حفظ کرد و قرائت بیاموخت و شعر گرفت و معنای دقیق می گفت،
چنانکه خلق بر وی اقبال نمودند و رغبت او زیادت شد و او را آفریدگار تعالی
آوازی خوش و صوتی دلکش داده بود. از ابوالعبک بختیار بر بط بیاموخت و در
آن ماهر شد و آوازه او به اطراف واکناف عالم برسید و امیر نصر بن احمد
سامانی که امیر خراسان بود، او را به قربت حضرت خود مخصوص گردانید و کارش
بالا گرفت و ثروت و نعمت او به حد کمال رسید.

 

 
زادگاه او قریه بنج از قراء رودک سمرقند است. یعضی او را کور مادر
زاد دانسته اند و عقیده برخی بر آن است که در اواخر عمر نابینا شده است.
وفات وی به سال 320 هـجری در زادگاهش قریه بنج اتفاق افتاده و در همان جا
به خاک سپرده شده است.

رودکی در سرودن انواع شعر مخصوصاً قصیده، مثنوی ، غزل و قطعه مهارت
داشته است و از نظر خوشی بیان در تاریخ ادبیات ایران پیش از او شاعری وجود
ندارد که بتواند با وی برابری کند.

به واسطه تقرب به امیر نصر بن احمد سامانی (301-331) رودکی به دریافت
جوائز و صله فراوانی از پادشاه سامانی و وزیران و رجال در بارش نائل گردید
و ثروت و مکنتی زیاد به دست آورده است چنانکه به گفته نظامی عروضی هنگامی
مه به همراهی نصر بن احمد از هرات به بخارا می رفته، چهار صد شتر بنه او
بوده است.

علاوه بر دارا بودن مقام ظاهری رفعت پایه سخنوری و شاعری رودکی به
اندازه ای است که از معاصران او شعرای معروفی چون شهید بلخی و معروفی بلخی
او را ستوده اند و از گویندگان بعد از او کسانی چون دقیقی، نظامی عروضی،
عنصری، فرخی و ناصرخسرو از او به بزرگی یاد کرده اند.

امروزه مردم این ناحیه در آسیاسی مرکزی بخصوص آنهایی که اهل سرایش و
ادب هستند عشقی بسیار به او دارند و البته فردوسی بلند آوازه را بیشتر می
پسندند و به اندیشمندان امروزی ایران همانند ارد بزرگ هم چنین احساس
نزدیکی و خویشاوندی را دارند .


ویژگی سخن
سخنان رودکی در قوت تشبیه و نزدیکی معانی به طبیعت و
وصف ،کم نظیر است و لطافت و متانت و انسجام خاصی در ادبیات وی مشاهده می
شود که مایه تأثیر کلام او در خواننده و شنونده است. از غالب اشعار او روح
طرب و شادی و عدم توجه به آنچه مایه اندوه و سستی باشد مشهود است و این
حالت گذشته از اثر محیط زندگی و عصر حیات شاعر نتیجه فراخی عیش و فراغت
بال او نیز می باشد. با وجود آنکه تا یک میلیون و سیصد هزار شعر بنا به
گفته رشیدی سمرقندی به رودکی نسبت داده اند تعداد اشعاری که از او امروزه
در دست است به هزار بیت نمی رسد.

از نظر صنایع ادبی گرانبهاترین قسمت آثار رودکی مدایح او نیست، بلکه
مغازلات اوست که کاملاً مطابق احساسات آدمی است، شاعر شادی پسند بسیار
جالب توجه و شاعر غزلسرای نشاط انگیز، بسیار ظریف و پر از احساسات است.

گذشته از مدایح و مضمون های شادی پسند و نشاط انگیز در آثار رودکی،
اندیشه ها و پندهایی آمیخته به بدبینی مانند گفتار شهید بلخی دیده می شود.
شاید این اندیشه ها در نزدیکی پیری و هنگامی که توانگری او بدل به تنگدستی
شده نمو کرده باشد، می توان فرض کرد که این حوادث در زندگی رودکی، بسته به
سرگذشت نصر دوم بوده است. پس از آنکه امیر قرمطی را خلع کردند مقام
افتخاری که رودکی در دربار به آن شاد بود به پایان رسید.

با فرا رسیدن روزهای فقر و تلخ پیری، دیگر چیزی برای رودکی نمانده بود،
جز آنکه بیاد روزهای خوش گذشته و جوانی سپری شده بنالد و مویه کند.


نمونه اشعار
زمانه پندی آزاد وار داد مرا ----- زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
به روز ِ نیک ِ کسان گفت تا تو غم نخوری ----- بسا کسا که به روز ِ تو آرزو مند است
زمانه گفت مرا خشم خویش دار نگاه ----- کرا زبان نه به بند است پای دربند است

***

اندر بلای سخت

ای آنکه غمگنی و سزاواری ----- وندر نهان سرشک همی‌باری
رفت آنکه رفت و آمد آنکه آمد----- بود آنچه بود، خیره چه غم داری؟
هموار کرد خواهی گیتی را؟----- گیتی‌ست، کی پذیرد همواری؟
مستی نکن که او نشنود مستی ----- رازی مکن که نشنود او زاری
شو، تا قیـامت آیـد زاری کن! ----- کی رفته را به زاری باز آری؟
آزار بیـش بیـنی زیـن گردون ----- گر تو به هر بهانه بیـازاری
گوئی گماشته است بلائی او ----- بر هر که تو بر او دل بگماری
ابری پدیدنی و کسوفی نی ----- بگرفت ماه و گشت جهان تاری
فرمان کنی و یا نکنی ترسم ----- بر خویشتن ظفر ندهی باری
اندر بلای سخت پدیـد آید ----- فضل و بزرگمردی و سالاری

***


 


کلیله و دمنه رودکی
مهمترین کار رودکی به نظم در آوردن کلیله و
دمنه است، متاسفانه این اثر گرانبها مانند سایر آثار و مثنویهای رودکی گم
شده است و از آن جز ابیاتی پراکنده در دست نیست. از ادبیات پراکنده ای که
از منظومه کلیله و دمنه و سایر مثنویهای رودکی باقی مانده است می توان
فهمیند که صاحبقران ملک سخن لقبی برازنده او بوده است. در شعر او قوه
تخیل، قدرت بیان، استحکام و انسجام کلام همه با هم جمع است و بهمین دلیل
در دربار سامانیان، قدر و مرتبه ای داشت که شاعران بعد از او همیشه آرزوی
روزگار او را داشتند.


 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

جمعه 87 بهمن 18  1:19 عصر

زندگی نامه پروین اعتصامی

 

پروین اعتصامی در سال
1285 هجری شمسی در خانواده ای دانش پرور و اهل قلم به دنیا آمد . در دوران کودکی،
زبان های فارسی و عربی را زیر نظر معلمین خصوصی در منزل و زبان انگلیسی را در
مدرسه آمریکاییها فراگرفت.
ذوق سرشار و وجدان بیدار پروین با آشناییش به فنون ادب درهم آمیخت و وی را در زمان
حیات کوتاه خود به جایگاه بلندی رساند.
دیوان پروین ، شامل 248 قطعه شعر می باشد که 65 قطعه از آن به صورت مناظره می
باشد، که به شیوه ای هنرمندانه به پند و اندرز و شرح پریشانی مستمندان و انتقاد از
عالمان بی عمل می باشد.

مناظره میان گل و
گیاه ، نخ و سوزن ، سیر و پیاز ، مور و مار، دیگ و تاوه ، مست و هشیار .....که با
طنزی لطیف همراه است ، گویای اشاراتی است واضح و روشن که وی در آن ها به ترسیم
فساد و تزویر اجتماع زمان خود می پردازد. بنابراین شعر پروین از برجسته ترین نمونه
های شعر تعلیمی به حساب می آید.

پروین رمز عظمت و
بزرگی انسان را در گرو تربیت یافتن در دامان مادر می داند و می گوید:

اگر افلاطن و سقراط
بوده اند بزرگ
بزرگ بوده پرستار خردی ایشان.
به گاهواره مادر بسی خفت ،
سپس به مکتب حکمت حکیم شد لقمان.

پروین زنی صریح
اللهجه و صادق بود که اعتقاد داشت باید از سر جان به جانبداری از حقیقت برخاست و
سخن حق را به هر قیمتی به زبان جاری کرد :

وقت سخن مترس و بگو
آنچه گفتنی است
شمشیر روز معرکه زشت است در نیام!

پروین پادشاهان را به
گرگهایی تشبیه نموده که لباس شبان بر تن کرده اند و در جایی از زبان پیرزنی
می گوید:
ما را به چوب و رخت شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست!

پروین در سال 1320
هجری شمسی دیده از جهان فروبست.

 

 

تیمار خوار

گفت ماهیخوار با ماهی ز دور

خردی و ضعف تو از رنج شناست

اندرین آب گل آلود، ای عجب

وقت آن آمد که تدبیری کنی

ما بساط از فتنه ایمن کرده ایم

هیچ گه ما را غم صیاد نیست

گر بیایی در جوار ما دمی

نیم روزی گر شوی مهمان ما

نه تپیدن هست و نه تاب و تبی

دامها بینم براه تو نهان

تا به ها و شعله ها در انتظار

گر نمی خواهی در آتش سوختن

گر سوی خشکی کنی با ما سفر

گر ببینی ان هوا و آن نسیم

گفت از ما با تو هر کس گشت
دوست

گر که هر مطلوب را طالب شویم

چشمه نور است این آب سیاه

خانه هر کس برای او سزاست

گر به جوی و برکه لای و گل
خوریم

جنس ما را نسبتی با خاک نیست

آب و رنگ ما ز آب افزوده اند

گر ز سطح آب بالاتر شویم

قرنها گشتیم این جا فوج فوج

لیک از بد خواه. ما را ترسهاست

بس که بد کار و جفاجو دیده ایم

بره گان را ترس می باید ز گرگ

با عدوی خود، مرا خویشی نبود

تا بود پایی، چرا مانم ز راه

گر به چنگ دام ایام اوفتم

گر به دیگ اندر، بسوزم زار زار

تو برای صید ماهی آمدی

که چه می خواهی ازین دریای شور

این نه راه زندگی، راه فناست

تا به سر گشته باشی روز و شب

در سرای عمر تعمیری کنی

صد هزاران شمع، روشن کرده ایم

انده طوفان وسیل و باد نیست

بینی از اندیشه خالی عالمی

غرق گردی در یم احسان ما

نه غم صبحی، نه پروای شبی

رفتنت باشد همان، مردن همان

که تو یک روزی بسوزی در شرار

بایدت اندرز ما آموختن

بر نگردی جانب دریا دگر

بشکنی این عهد و پیوند قدیم

تو به دست دوستی، کندیش پوست

با چه نیرو بر هوی غالب شویم

تو نکردی چون خریداران نگاه

بهر ماهی، خوشتراز دریا کجاست

به که از جور تو مخون دل خوریم

پیش ماهی، سیل وحشتناک نیست

خلقت ما را چنین فرمودند

زاتش بیداد، خاکستر شویم

می نترسیدیم از طوفان و موج

ترس جان، آموزگار درسهاست

از بدیهای جهان ترسیده ایم

گردد از این درس، هر خردی بزرگ

دعوت تو جز بداندیشی نبود

تا بود چشمی، چرا افتم به چاه

به که با دست تو در دام اوفتم

بهتر است آن شعله زین گرد و
غبار

کی برای خیر خواهی آمدی


 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

جمعه 87 بهمن 11  7:17 عصر
محمد بن موسی خوارزمی

ابوجعفر محمد بن موسی خوارزمی از دانشمندان بزرگ ریاضی و ستاره‌شناسی ایرانی می‌باشد. [?] از زندگی خوارزمی چندان اطلاع قابل اعتمادی در دست نیست جز اینکه وی در حدود سال ??? میلادی در خوارزم آسیای میانه زاده شد شهرت علمی وی مربوط به کارهایی است که در ریاضیات به‌ویژه در رشته جبر انجام داده به طوری که هیچیک از ریاضیدانان سده‌های میانه مانند وی در فکر ریاضی تأثیر نداشته‌اند. وی را پدر جبر نامیده‌اند.  بیشترین چیره‌دستی وی در حل معادله‌های خطی و درجه دوم بوده‌است. کتاب Algoritmi de numero Indorum که ترجمه کتاب جمع و تفریق با عددهای هندی او به لاتین است باعث شد تا دستگاه عددی در اروپا از دستگاه اعداد لاتین به دستگاه اعداد هندی تغییر یابد که هنوز نیز در اروپا و دیگر نقاط جهان فراگیر است.

به هنگام خلافت مامون وی عضو دارالحکمه که مجمعی از دانشمندان در بغداد به سرپرستی مامون بود، گردید خوارزمی کارهای دیوفانت را در رشته جبر دنبال کرد و به بسط آن پرداخت خود نیز کتابی در این رشته نوشت.
خوارزمی کارهای دیونانتوس را در رشته جبر دنبال کرد و به بسط آن پرداخت خود نیز کتابی در این رشته نوشت. یکی از مشهور ترین کتاب‌های وی در اروپا جبر و مقابله است که در سده ?? میلادی به لاتین ترجمه شد. این کتاب در باره ریاضیات مقدماتی است.
دانش پژوهان بر سر این که چه مقدار از محتوای کتاب از منابع یونانی و هندی و عبری گرفته شده‌است اختلاف نظر دارند. معمولاٌ در حل معادلات دو عمل معمول است خوارزمی این دو را تنقیح و تدوین کرد و از این راه به واردساختن جبر به مرحله علمی کمک شایانی انجام داد. اثر ریاضی دیگری که چندی پس از جبر نوشته شد رساله‌ای است مقدماتی در حساب که ارقام هندی (یا به غلط ارقام عربی) در آن به کار رفته بود و نخستین کتابی بود که نظام ارزش مکانی را(که آن نیز از هند بود) به نحوی اصولی و منظم شرح می‌داد. اثر دیگری که به مامون تقدیم شد زیج السند هند بود که نخستین اثر اخترشناسی به زبان عربی است که به صورت کامل بر جای مانده و شکل جداول آن از جداول بطلمیوس تأثیر پذیرفته‌است.
کتاب صورةالارض که اثری است در زمینه گیتاشناسی اندک زمانی بعد از سال ??? – ??? نوشته شده‌است و تقریباٌ فهرست طول‌ها و عرض‌های همه شهرهای بزرگ و اماکن را شامل می‌شود. این اثر که احتمالاٌ‌ مبتنی بر نقشه جهان‌نمای مامون است (که شاید خود خوارزمی هم در تهیه آن کار کرده بوده باشد)، به نوبه خود مبتنی بر جغرافیای بطلمیوسی بود. این کتاب از برخی جهات دقیق‌تر از اثر بطلمیوس بود به‌ویژه در قلمرو اسلام.

تنها اثر دیگری که بر جای مانده‌است رساله کوتاهی است در باره تقویم یهود. خوارزمی دو کتاب نیز در باره اسطرلاب نوشت.

آثار علمی خوارزمی از حیث تعداد کم ولی از نفوذ کم‌نظیر برخوردارند زیرا که مدخلی بر علوم یونانی و هندی فراهم آورده‌اند. بخشی از جبر دوبار در سده? ششم/دوازدهم به لاتینی ترجمه شد و نفوذی عمده بر جبر قرون وسطایی داشت. رساله خوارزمی در باره ارقام هندی پس از آنکه در سده? دوازدهم به لاتینی ترجمه و منتشر شد بزرگ‌ترین تأثیر را بخشید. نام خوارزمی مترادف شد با هر کتابی که در باره حساب جدید نوشته می‌شد (و از اینجا است اصطلاح جدید)) الگوریتم)) به معنی قاعده محاسبه.

کتاب جبر و مقابله خوارزمی که به عنوان آلجبرا به لاتینی ترجمه گردید باعث شد که همین کلمه در زبانهای اروپایی به معنای جبر به کار رود نام خوارزمی هم در ترجمه به جای الخوارزمی به صورت الگوریتمی تصنیف گردید و الفاظ آلگوریسم و نظایر آنها در زبان‌های اروپایی که به معنی فن محاسبه ارقام یا علامات دیگر است مشتق از آن می‌باشد.

ارقام هندی که در زبان‌های اروپایی به غلط ارقام عربی نامیده می‌شود از طریق آثار فیبوناتچی به اروپا وارد گردید همین ارقام انقلابی در ریاضیات به وجود آورد و هر گونه اعمال محاسباتی را مقدور ساخت. باری کتاب جبر خوارزمی سده‌ها در اروپا مأخذ و مرجع دانشمندان و پژوهندگان بوده و یوهانس هیسپالنسیس و گراردوس کرموننسیس و رابرت چستری در قرن دوازدهم هر یک از آن را به زبان لاتینی ترجمه کردند. نفوذ کتاب زیج السند چندان زیاد نبود اما نخستین اثر از این گونه بود که به صورت ترجمه لاتینی به همت آدلاردباثی در سده? دوازدهم به غرب رسید. جداول طلیطلی (تولدویی) یکجا قرار گرفتند و به توسط ژرار کرمونایی در اواخر قرن یازدهم به لاتینی ترجمه شدند، از مقبولیت گسترده‌تری در غرب برخوردار شدند و دست کم یکصد سال بسیار متداول بودند. از کارهای دیگر خوارزمی تهیه اطلسی است 
 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ